جدول جو
جدول جو

معنی ساطع کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ساطع کردن
برافشاندن، افشاندن
تصویری از ساطع کردن
تصویر ساطع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
ساطع کردن
تاباندن، پرتو افکندن، پراکندن، افکندن، منتشر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
تباه کردن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازش کردن
تصویر سازش کردن
با کسی صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وساطت کردن
تصویر وساطت کردن
میانجی کردن شفاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماع کردن
تصویر سماع کردن
پایکوبی و رقص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایع کردن
تصویر مایع کردن
ویتاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاطل کردن
تصویر عاطل کردن
فرغیشاندن اکاراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تپاهنیدن تباهاندن پوساندن گند زدن تباه کردن نابود کردن، فرو گذاشتن بی تیمار گذاشتن، مهمل گذاشتن بی کار گذاشتن، گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایع کردن
تصویر شایع کردن
رواکنین به زبان ها انداختن فاشیدن منتشر کردن فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هم بریدن یکدیگر را قطع کردن برخورد کردن، قطع کردن دو خط یکدیگر را در یک نقطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازش کردن
تصویر سازش کردن
با کسی صلح کردن، مساهله
فرهنگ لغت هوشیار
سهل کردن آسان کردن، پاک کردن خالی کردن، اطلس کردن ستردن نقش و نگار، ستردن موی، چیزی را از چیزی جدا کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقط کردن
تصویر ساقط کردن
افکنده دور افکندن چیزی، کسی که کسی را ازشغل خود برکنار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکت کردن
تصویر ساکت کردن
آرام کردن توشتاندن خاموش کردن آرام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مسکن دادن در جایی مستقر ساختن، تسکین دادن فرو نشاندن، آرامش خاطر دادن مطمئن کردن، ساکن ساختن حرف متحرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
ستردن بیهوده ساختن بی معنی کردن، ناراست جلوه دادن ابطال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقط کردن
تصویر ساقط کردن
((~. کَ دَ))
افکندن، کسی را از شغل خود برکنار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
((~. کَ دَ))
خراب کردن، فاسد کردن، کنف کردن، بور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده کردن
تصویر ساده کردن
((~. کَ دَ))
سهل کردن، آسان نمودن، پاک کردن، خالی کردن، اطلس کردن، ستردن نقش و نگار، ستردن موی، تراشیدن موی، چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بساط کردن
تصویر بساط کردن
((~. کَ دَ))
اسباب عیش و نوش را فراهم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وساطت کردن
تصویر وساطت کردن
میانجی گری کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
Annul, Invalidate, Quash, Revoke
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تابع کردن
تصویر تابع کردن
Subordinate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساکت کردن
تصویر ساکت کردن
Silence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سادە کردن
تصویر سادە کردن
Simplify
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساده کردن
تصویر ساده کردن
Streamline
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
Squander
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
Convince
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قانع کردن
تصویر قانع کردن
convencer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
аннулировать , аннулировать , отменить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تابع کردن
تصویر تابع کردن
подчинять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساکت کردن
تصویر ساکت کردن
молчать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سادە کردن
تصویر سادە کردن
упростить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساده کردن
تصویر ساده کردن
упрощать
دیکشنری فارسی به روسی